سلاممممممممممم
سفرمون عالی بود و به شدت کیف کردیم از طبیعت خداوند توانا. هر روز صبح میرفتیم به غازا ورزش صبحگاهی میدادیم
تاحالا دنبال غاز کردید خیلی کیف میده همشون گروهی حرکت میکنند وقتی پشتشون میری.
هر روز عصر هم گله ی گوسفندا که از صحرا برمیگشتند ماهم میرفتیم تماشا.
کلیییییییییییییییییییییییییی زردالو از درخت تکوندیم و همونطور که تو جعبه میذاشتیم کلییییییییییی رو هم میخوردیم و بعدش هم همونجا هسته هاش رو میشکوندیم.
کلی هم پرنده دیدیم و لذت بردیم.
از ساده ولی پر تلاش زندگی کردن روستایی ها درس گرفتیم و یه مقدار خیلییییییییییییییی زیادی از طرز ماشینی زندگی کردن خودمون خجالت کشیدیم.
امیدرضا با امیر علی بسیییییییییییییییییییار صمیمی شده بود .امیر علی هم برعکس بچه های شهر کیففففففففففففففففففففففففففف میکرد توی طبیعت.
امیدرضا هم که دیگه نگو بسیییییییییییییییییییییییییییییییار بسیییییییییییییییییییییار زیاد بهش خوش گذشت.سوار خر شد.کبوتر بازی کرد.سعی کرد با الاغه دوست شه.
دنبال نخود سیاه هم رفت بچم.(لپه رو از نخود سیاه میگیرند)
روستای ویر استان زنجان تکه ای از بهشته