از مردمان خودپسند ازدوستان مدعی یارب دلم تنگ آمده دیوانگی ها می کند
ازآشنایان کهن از سربگیران شقی دایم ضمیر باطنم بیگانگی ها میکند
آن مدعی من من نمودفصل منیت راستود غرق است اماادعای سربداران می کند
غافل قلم عاجزورق ازلطف وحمدکردگار ازسفره ی خان می خوردباخویش دعوامیکند
ای دوستان همسفرآخرجهالت تابه کی زینهار از نامحرمان،چون؟ جامه تنهامی کند
روشن ضمیرکشوری حرص تمدن می خورد بنگرببین خون می خوردبامامدارامی کند
نوروزیم من غافلم از غصه خون گشته دلم فرهنگمان لرزان شده تقلید اعدا می کند
شاعر :آقای حسینعلی نوروزی
نظرات شما عزیزان:
|