ویر نیوز (روزنامه روستای ویر)

رخداد های روستای ویر وتوضیح موقییت روستا در استان وخبرهای دیگر

روستای تاریخی ویر یک نمونه تاریخی ارزشمند است که در محدوده شهرستان ابهر و نزدیک به یکی از قدیمی ترین غارهای استان به نام غار داش کسن قرار گرفته است . این روستا در یک منطقه کوهپایه ای واقع شده و دارای آب و هوای سرد و خشک و طبیعتی زیبا و منحصر به فرد است . نزدیکی به غارهای معروف داش کسن وجهه تاریخی با
روستای تاریخی ویر ابهر
چند هزار ساله به این دیار بخشیده

 

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

viyar

Dragon Relief, Unknown Building of Viyar Village, Soltanieh, Il-Khanate

ترکان سلطانیه: آمیزه‌ای از سنت‌های کهن و صمیمیت بی‌پایان

روستای ویر (وی‌یَر) در حدود ده کیلومتری جنوب شرقی سلطانیه است. در چند کیلومتری شرق این روستا، سازه‌ای بزرگ قرار دارد که به تمامی در دل سنگ‌های سخت کوهستان کنده و تراشیده شده است. بر دیوارهای سنگی این بنا سنگ‌نگاره‌ای از یک اژدهای غول‌آسا و پر پیچ‌وتاب دیده می‌شود. نخستین آشنایی‌ها با این بنا و معرفی آن به جامعه علمی در حدود سال‌های آغازین دهه ۱۳۷۰ اتفاق افتاد و بطور موقت «معبد ویر» نامیده شد. کاربری قطعی این بنا که هیچ نمونه مشابهی ندارد، تاکنون آشکار نشده و همچنان در پس پردهٔ رازها و رمزهاست. سبک‌های هنری و آرایه‌های بکار رفته در بنای ناشناختهٔ ویر نشان می‌دهد که به احتمال زیاد با گنبد سلطانیه هم‌عصر است و به دوران پادشاهی ایلخانیان تعلق دارد (عکسی از این بنا و اژدهای آنرا را در فرهنگنامه عکس ایران ببینید: سنگ‌نگاره اژدها Dragon Relief). 

در پاییز سال ۱۳۷۵ من با ایرج خانباباپور- هنرمند صاحب‌سبک و استاد بی‌بدیلِ نگارگری شاهنامه- تصمیم گرفتیم به دیدار این بنا و اژدهای استثنایی آن برویم.

یکسره کوبیدیم تا سلطانیه. در سلطانیه و در مقابل یک نانوایی ایستادیم تا نانی تدارک ببینیم و در چشم‌اندازهای زیبا و بکر «دشت خمسه» (که خوشبختانه هنوز پای ویرانگر گردشگران شهرنشین بدانجا باز نشده است) خوانی بگستریم.

در صف نان ایستادم. اهالی گفتند که بروم جلو و بی‌نوبت نان بگیرم؛ چون مهمان هستم و مهمان برایشان عزیز است. نرفتم. ترجیح دادم در صف بایستم. ایرج که دیلماج من هم بود گفت اینها می‌گویند «اگر جلو نروی و نان بی‌نوبت نگیری، برای ما بد است. اگر بروید در شهرتان و اینرا تعریف کنید، به ما چه می‌گویند؟»

به ناچار نانِ بی‌نوبت را گرفتم و بسوی ایرج رفتم. ایرج داشت با مردی میانسال گپ می‌زد و چشمانش می‌درخشید. گفت این مش قربان‌عمی می‌پرسد که: «یولداشون خارجه‌ئی دیر؟» (این دوستت خارجیه؟) گفتم نه ایرانیه. دوباره پرسید که: «ائیم ایرانی‌دیر بس نیئیه ترکی بیلمیر؟» (اگر ایرانیه پس چرا ترکی بلد نیست؟).

چنین است که هر چه می‌گذرد بیشتر به این باور می‌رسم که روستاییان ساده و صمیمی که آموخته‌های خود را از آموزه‌های اصیل و سینه به سینهٔ پیشینیان خود دارند، و چشم و گوششان به نظریه‌پردازی‌ها و روشنفکرمآبی‌ها و دغدغه‌های هویت‌طلبی آشنا نشده است، زبان و فرهنگ و آیین‌ها و هویت ملی خود را خیلی بهتر و بیشتر از مدعیان ملا نُقَطی می‌شناسند و حفظ کرده‌اند و پاس داشته‌اند.

نان و پنیر سلطانیه را خوردیم و راه افتادیم تا زودتر به ویر برسیم. به خودمان غره بودیم و خیال می‌کردیم که بی‌راهنما و راه‌بلد آن اژدهای سنگی را می‌یابیم. اما هر چه در کوه و کمرها پایین و بالا کردیم، مأیوس‌تر شدیم. جز آنکه چشممان به جای اینکه به جمال اژدهایی خفته در دل سنگ روشن شود؛ به جمال گرازی روشن شد که در پناه تخته سنگی خفته بود. نمی‌دانم ما ترسیدیم یا گراز. هر چه بود هر سه از همدیگر فرار کردیم. اما وقتی فهمیدیم گراز هم در حال فرار است، ایستادیم تا عکسی یادگاری از او بگیریم که گویا عمرشان رو به پایان و نسلشان رو به انقراض است.

آسمان در حال تاریک شدن بود و خیمه و خرگاهی به همراه نداشتیم تا در آن شب سرد آخر پاییز بر پا کنیم. به ناچار به ویر بازگشتیم تا شب را در جایی سپری کنیم. به مسجدی رسیدیم و به درونش خزیدیم. داشتیم سعی می‌کردیم بخاری نفتی‌اش را به یک ترتیبی روشن کنیم که مردی سر رسید. گفتیم مسافریم و بی‌پناه و در راه مانده. به ترکی و فارسی گفت که برویم خانه. گفتیم که به اینجا راضی هستیم و نمی‌خواهیم اسباب زحمت کسی شویم. از او اصرار و از ما امتناع.

رفت. چند دقیقه بعد با پیرمردی که متولی مسجد بود، بازگشت (حیف که بخشی از یادداشت‌هایم را از دست داده‌ام و نام این دو را به یاد ندارم). پیرمرد مثل مش قربان‌عمی اصلاً و ابداً فارسی بلد نبود و به زبان شیرین و پراحساس ترکی سخن می‌راند. از لحنش معلوم بود که دارد با عتاب چیزی می‌گوید و خیلی جدی و بی‌تعارف چیزی می‌پرسد. یاد آن روزی افتادم که در آمل عده‌ای بر سرمان آوار شدند و دست سراسر آلوده‌اشان را چپاندند توی تمام وسایل و زاد و رود داخل ماشین و گرفتند و بردند و چه والذاریاتی که در نیاوردند.

ایرج گفت بابا می‌گوید که «شما نمی‌توانید اینجا بخوابید. مردم به ما چه می‌گویند؟ نمی‌گویند خدا برای فلانی مهمانی فرستاد و مهمانش را در مسجد خواباند؟ شما در باره ما چه فکر کرده‌اید؟ وقتی رفتید به شهر خودتان و تعریف کردید که در مسجد خوابیدید، کس و کار شما و دوست و آشناها به ما چه می‌گویند؟ در باره ما چه فکر می‌کنند؟ فکر می‌کنند ما چجور آدم‌هایی هستیم؟»

دیدیم جای هیچ حرف اضافه‌ای نیست. فتیلهٔ بخاری را گذاشتم سرجایش و جُل و پلاسمان را برداشته و به خانه زیبا و بزرگ پیرمرد روانه شدیم. عروس و دامادها و نوه‌های پیرمرد هم بودند. شام خورده بودند، اما رشته پلوی خوشمزه‌ای با کدوی حلوایی بار گذاشتند. تا ساعت‌ها، مشغول گفتگو و پرس‌وجو و آموختنِ باورها و قصه‌ها و حکایت‌ها و رسم و رسومات آنان بودم. دخترها از پشت پرده یواشکی نگاه می‌کردند و من مسحور لحن دوست‌داشتنی و پراحساس پیرمرد بودم. افسوس می‌خوردم که چرا زبان ترکی را بلد نیستم تا بتوانم بی‌واسطهٔ ایرج آنها را دریابم.

پیرمرد گفت که هنوز کرسی را عَلَم نکرده‌ایم. اما خیلی رختخواب داریم. برای هر چند نفر که بیایند، جا داریم. و سپس با دستش اشاره کرد به برجی از رختخواب که یک طرف دیوار خانه را تا سقف پوشانده بود.

ما بامداد فردایش معبد ویر را دیدیم و در راه بازگشت به تهران چشم به سوی دشت خمسه چرخاندیم و روستاهای فراوانی که همچون نگین‌هایی گرانبها سراسر دشت را پوشانده بود. هیچگاه این نگرانی آنان (که چند بار بر زبان آوردند) از خاطرم نمی‌رود که «شنوندگان خاطرات شما، در بارهٔ ما چه فکر می‌کنند؟»


 

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


صنایع دستی از جمله مهم ترین سوغاتی های استان زنجان به شمار می آید که عبارتند از: انواع چاقو مثل قلم تراش، جیبی، دسته ملیله ، کارد آشپزخانه، انواع پایه های استکانی، سینی، چنگال و قاشق غذاخوری و چای خوری، کاسه ، گلدان، قاب عکس ملیله ای، چارق، فرش و گلیم دستی. از کارهای دستی بومی دیگر ساخت وسایل نقره ای و به ندرت طلایی به صورت ملیله کاری است.
 
1گبه تذهیبچاروق

  
    
 
 
 
 
 
 چاقوظرف-مسيملیله
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

جاذبه هاي طبیعی - گردشگري

 

غار-داش-کسن
 

 

ابهر : غارهای داش کسن، غار تاریخی علی بلاغی، غار تاریخی اولنگ، طبیعت روستای ویر، طبیعت صخره ای قروه

 
 
 
 
 
 
 
 
غار-کتله-خور
 
 

خدابنده : دامنه کوه زرند قیدار، چشمه آب گرم گرماب، حاشیه رودخانه سجاس رود، حاشیه رودخانه خر رود، طبیعت ییلاقی گرماب، غار کتله خور

 
 
 
 
 
 
 
رودخانه-قزل-اوزن
 

 

زنجان : رودخانه قزل اوزن، دریاچه مصنوعی شور گل، قندقلو، همایون و قره چریان، پیست اسکی پاپایی، قله قراول پاپایی، قله چله خانه، چشمه آب گرم آرکوین، چشمه آب گرم ابدال، مناطق حفاظت شده شهرین و انگوران، مناطق حفاظت شده سرخ آباد طارم، غار شاه نشین طارم، غار کتله خور، منطقه طارم علیا، چشمه آب معدنی نیگجه پری

 
 
 
 
 
انگوران
 
 

ماهنشان : پناهگاه حیات وحش انگوران، دریاچه پری، دریاچه طبیعی خندقلو، حاشیه رودخانه قزل اون، چشمه آب گرم میانج، چشمه آب گرم حلب، چشمه آب معدنی ینگجه، حاشیه رودخانه آق زوج، یخچال طبیعی قوشقار

 
 
 
 

جاذبه هاي تاريخي

 

گنبد-سلطانيه

 

ابهر : امام زاده اسماعیل شناط، امام زاده یحیی، بقعه شاه زاده زیدالکبیر، پیر احمد زهرنوش، گنبد سلطانیه، مجموعه تپه های تاریخی سلطانیه، مسجد جامع بقعه، مقبره و مجموعه چلپی اوغلی، مقبره ملا حسن کاشی، نقش برجسته داش کسن

 

 
 
 
 
 
بقعه-قيدارنبي
 
 

خدابنده : آرامگاه ارغون خان، بقعه قیدار نبی، بنای تاریخی چلبی اوغلی، مسجد جامع قیدار، مسجد جامع سجاس، مسجد جامع خدابنده، منطقه تاریخی سجاس

 
 
 
 
 
 
 
پل-مير-بهاءالدين
 
 

زنجان : امام زاده حضرت سید ابراهیم، بنای رختشوی خانه، پل تاریخی میر بهاالدین، پل تاریخی سید محمد زنجان، پل تاریخی سردار زنجان، عمارت ذوالفقاری کلاه فرنگی، غار تاريخي گلجيك، قلعه یاستی قلعه انگوران، کاروانسرا و مجموعه تاریخی نیک پی، کاروانسرای سنگی زنجان، مجموعه بازار زنجان، مجموعه راسته مسگرها، مجموعه چاقو سازان و چاروق دوزان، مسجد جامع زنجان، مسجد جامع قلابر

 
 
 
 
 
غار-تاريخي-دربند
 

 

ماهنشان : آتشکده و قلعه بهستان، تپه گیلار، تپه اورتا، تپه تکلی کانی، روستای تاریخی یاستی قلعه، قبرستان گورتپه، قلعه قشلاق، قلعه بهستان، قلعه ارزه‌خوران، قلعه جوق سیاه منصور، قلعه صخره ای مهر، قلعه کلیسا، قلعه گنجعلی بیگ، قلعه یاستی قلعه، غار تاریخی دربند، کاروانسرای سرچم، کلیسای ماهنشان، مقبره مولانا همتی انگورانی

 
 

 

 سایر جاذبه های استان زنجان

 

  • مساجد

مسجدجامع-زنجان

مسجد-اسحاق-ميرزامسجدجامع-سجاس

 

 

 

 

 

 

مسجد-قروه

مسجد-خانمگنبد-مسجد-رسول-الله

 

 

 

 

 

 

  • امامزاده ها

امامزاده-زيدالکبير امامزاده-اسماعيل

 امامزاده-حيدر

 

 

 

 

 

 

امامزاده-سيد-ابراهيم

امامزاده-عبدالخيرامامزاده-محمد-ماهوري-طارم

 

 

 

 

 

 

امامزاده-موسي-ابن-جعفر-وزنهامامزاده-يحيي-صائين-قلعه

 

 

 

 

 

 

  • آرامگاه ها

بقعه-ملاحسن-کاشيمقبره-ابوالقاسم-مجتهدمقبره-حاج-ميرزا-عبدالله

 

 

 

 

 

 

  • بازار

بازار زنجانبازار-زنجانبازار-زنجان

 

 

 

 

 

 

  • قلعه ها

قلعه-پيرقشلاق

قلعه بهستانقلعه-مهر

 

 

 

 

 

 

  • چهارطاقی ها

چهار-طاقي-الزينچهار-طاقي-تشويرچهار-طاقي-سرچم

 

 

 

 

 

 

  • موزه ها

موزه-آثار-شهداموزه-باستان-شناسي-بقعه-پيرموزه-تاريخ-طبيعي

 

 

 

 

 

 

موزه-عمارت-داراييموزه-مردان-نمكي(عمارت-ذوالفموزه-مردم-شناسي(رختشويخانه)

 

 

 

 

 

 

  • سایر جاذبه ها

روستاي-خويين پل-سردار آبشار-شارشارتهم

 

 

 

 

 

 

روستاي-صخره-اي-قروه

سدپري-ماهنشان

 کاروانسراي-سنگي

 


 

 

 


 

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ePatogh.CoM | پاتوق ایرانیان

معبد صخره اي داش كسن ـ به معناي سنگ تراشيده يا بريده سنگ ـ در جنوب شرقي روستاي «وير» در سينه كش ارتفاعات محلي سلطانيه قرار دارد. در اين معبد علاوه بر استفاده از فن آوري پيش رفته زمان كه پيامد رشد و تكامل فن سنگ تراشي با ابزار فلزي است، انتخاب مناسب ترين نقطه نسبت به نقاط همجوار، نمودار توجه و آشنايي كامل سازندگان آن با دانش زمين شناسي و معدن شناسي است. به نظر مي آيد هنرمندان خلاق معبد صخره اي، در خلق حجاري ها و كنده كاري هاي زيبا كه در غرب و شرق اين نيايشگاه گسترده شده است، علاوه بر مهارت در شيوه سنگ تراشي، از پاره اي اصول پيكرتراشي نيز الهام گرفته اند. ظهور و پيدايش اين معبد صخره اي را مي توان با توجه به شكل معماري چليپايي آن و وجود فضاهايي مانند مهرابه هاي مهرپرستان، متعلق به سده هاي اول و دوم ميلادي دانست. هر جند شيوة پرداخت نقوش آن متأثر از اوضاع اجتماعي ايران در سدة هشتم هـ .ق است. نقوش حجاري شده اژدها، طرح هاي گياهي، رديفي از بن نگاره ها بر روي گلدان هايي در دو سوي طاق هلالي ـ در دهه ها و سده هاي بعد اين شيوه تزييني را بر گرداگرد ايوان هاي مساجد مي بينيم. همراه با محرابي هايي با تزيينات مقرنسي، آميزه اي از هنر ايران و چين را با مفهوم و محتوايي ديگر به نمايش گذاشته است. اژدها در هنر و انديشه ايراني نماد ظلم، ستم و پليدي است و با نفوذ قوم فاتح هم چون محافظ هميشه بيدار كه نشان از ارزاني، خير، بركت، دولت و سلطنت دارد، در هنر ايران جاي مي گيرد.

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

برای همان برنامه تلویزیونی «غیرمنتظره» که قبلا درباره‌اش صحبت کردم، یک سفر سه روزه به استان‌های زنجان و قزوین طراحی کردیم. در زیر عکس‌ها را ببینید و توضیحات را بخوانید: 

حاج عرب

من و سه نفر دیگر (کارگردان، صدابردار، فیلم‌بردار) ساعت ۱۵ روز پنج‌شنبه ۳۰ اردیبهشت، از تهران به مقصد زنجان حرکت کردیم. قصد داشتیم تا از مناطقی فیلم بگیریم و در مورد موضوعاتی حرف بزنیم که کمتر در رابطه با آن‌ها سخن گفته شده. بنابراین از دیدار «گنبد سلطانیه» و «خانقاه چلبی اوغلی» صرف نظر کردیم و به سوی «معبد اژدها» یا همان «داش کسن» رفتیم. «داش کَسَن» (به معنای: سنگ‌تراش) در حدود ۱۵ کیلومتری گنبد سلطانیه واقع شده. اگر قصد دیدار از آن را دارید باید از گنبد سلطانیه حدود ۴ کیلومتر در جاده‌ای که به سوی شهر «خدابنده» (قیدار) می‌رود، برانید، وقتی به دوراهی رسیدید جاده‌ی سمت چپ را انتخاب کنید و تا روستای «ویر» راهتان را مستقیم ادامه دهید. از روستای «ویر» تا «داش ‌کسن» حدود ۵ کیلومتر راه خاکی در پیش دارید که گاهی به خاطر بارندگی صعب‌العبور می‌شود. ما به زحمت خودمان را به آن‌جا رساندیم و این در حالی بود که از تاریک شدن هوا و عدم موفقیت در تهیه‌ی فیلم و گزارش نگران بودیم. این عکس را در راه روستای «ویر» به «داش کسن» گرفتم.  

 گل تپه یولی

همیشه گفته‌ام که در اردیبهشت ماه، کار کردن معنا ندارد، همه‌اش باید سفر کرد. خوشبختانه امسال تقریبا همه‌ی این ماه را در سفر (۴ سفر پیاپی) سپری کردم و از شادابی طبیعت لذت بردم. در این سفر نیز با مناظر بدیعی روبرو شدم که عکس‌هایش را خواهید دید.

داشکسن

اگر واژه‌ی «داش کشن» را در اینترنت جستجو کنید با یک سری اطلاعات مختصر و سطحی روبرو می‌شوید که به نظر من هیچ کدام حق مطلب را ارائه نکرده‌اند. بنده اطلاعات چندانی درباره‌ی «داش کسن» ندارم، اما احساس می‌کنم که جای بررسی و تحقیق دارد. وجود سه ایوان و چندین محراب (المان‌های معماری ایرانی - اسلامی) در نزدیکی دو نقش اژدها (نمادهای چینی - مغولی؟ - شمنی؟) جالب توجه است. به نظر می‌آید که این‌جا قرار بوده یک معبد باشد.

اژدها

نقش اژدها و دو محراب مقرنس کاری شده در کنارش. عین همین نقش بر صخره‌ی روبرویی قرار دارد.

 

انگار دنیا در حال تکوین است. این عکس را در همان معبد اژدها گرفتم. بعد از دیدار از این محل ما به سمت شهر زنجان رفتیم و در رستوران «کاروانسرای سنگی» شام خوردیم. غذایش مثل همیشه خوب و ارزان بود. در رستوران که بودیم برای احوال‌پرسی با یکی از کسانی که در نوروز جزو مسافرانم در سفر چین بود تماس گرفتم و قرار شد که بعد از شام برای نوشیدن چای به خانه‌اش برویم. نوشیدن چای همان و شب را در منزلش سپری کردن همان. آدم‌های (یک زن و شوهر حدود ۶۵ ساله) نازنینی بودند.

صبح روز جمعه طبق هماهنگی قبلی با محیط زیست استان زنجان به منطقه حفاظت شده «سُهرین» (سرخ آباد) رفتیم تا از گونه‌های جانوری این منطقه که عمدتا آهو بود دیدار کنیم. از زنجان تا منطقه حفاظت شده سرخ آباد حدود ۳۰ دقیقه راه در پیش است. در تصویر دسته‌های آهو را می‌بینید. این آهو‌ها قبلا می‌توانستند ییلاق-قشلاق کنند و از این‌جا به نزدیکی‌های قم بروند که البته دیگر این امکان برایشان وجود ندارد. در منطقه حفاظت شده «سُهرین» حدود ۱۷۰۰ آهو وجود دارد. 

محیط‌بانان آدم‌های جالبی هستند. هر روز با طبیعت و خطر سر و کار دارند و به نظر می‌رسد که کارشان را دوست دارند. محیط‌بانان منطقه حفاظت‌شده «سُهرین» با علاقمندی بسیار تدابیری اندیشیدند که ما بتوانیم این دسته‌های ۱۰۰ تایی آهو را ببینیم و از آن‌ها فیلم‌برداری و عکاسی کنیم. اما یک موضوع برای من خیلی جالب بود و ان این‌که آن‌ها به آهو می‌گویند: «شکار»

این‌که بر روی زمین است، بزرگترین گونه‌ی روباه در ایران، «روباه شنی» و آن‌که در آسمان پرواز می‌کند به نظرم و با کمی تردید «سار گپه» است.

آوای گل را می‌شد این‌جا شنید.

آرامش مطلق در بیکران مناظر

برای رسیدن به مناطقی که عکس‌هایش را می‌بینید از راه‌هایی عبور کردیم که حداقل برای من تازگی داشت. از مسیر آب رودخانه گرفته تا سرزمین علف‌های بلند، همه را پیمودیم.

 

گروه در حال فیلم‌برداری و صدابرداری است.بدون شرح

زندگی، شیرین در جریان بود.

با شرابی که نوشیده مستانه می‌رقصد انگار

تلنگر می‌خورد به احساس آدم این‌جا

گوزل ویر منظرسی

تا به حال به مهمانی گل چه کسی رفته؟

گل گاوزبان

ات سوقالاقی

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: جمعه 1 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :

صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !

مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

نتیجه گیری اخلاقی :
نباید با گذشت زمان بعضی از مسائل زندگیو فراموش کنیم...

بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان

 

نویسنده: حسین سلیمی ویری ׀ تاریخ: جمعه 1 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 16 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , viyarnews.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com